به گزارش سرویس سیاسی
صبح قزوین ،چه ایده خوبی بود. ناصر حجازی برای اینکه ثابت کند سیاسیون نباید در ورزش دخالت کنند، برای کاندیدا شدن در انتخابات ریاستجمهوری، ثبت نام کرد، تا به همه بفهماند همانطور که عرصه سیاست جای ورزشکاران نیست، اداره ورزش هم با دستان سیاستمداران راه به جایی نمیبرد. چه خوب که این روزها وی دیگر حضور ندارد که ببیند آز و طمع نسبت به ورزش باعث شده که بی ارتباط ترین افراد خود را در درون جامعه ورزشی بگنجانند آن هم به صورتی که حتی اجازه حضور یک رقیب را نیز در کمیته ای همچون کمیته ملی المپیک ندهند.
گویا این قسمت ما ایرانیهاست که در این سالها از خود بپرسیم: مگر از این بدتر هم میشود؟ وقتی زلزله کرمانشاه رخ داده و هموطنان ما در آن حادثه جان خود را از دست داده و در برخی موارد حتی هیچ دارایی برای ادامه زندگی نداشتند فکرش را نمی کردیم که ایا حادثه ای بدتر نیز رخ دهد. اما حالا کشتی سانچی به ما نشان داد که سوختن در غربت، آن هم وسط دریا، تلختر و بیرحم تر است، بخصوص که زمانی همه برای نجاتتان آستین بالا بزنند که دیگر کار از کار گذشته باشد. هر سال فکر میکنیم که اوضاع اقتصادی اسفبار است و رکود بدتر از آن سال امکان ندارد، اما انگار قرار است، مردم هر روز بیشتر در سیاهچاله مشکلات معیشتی غرق شوند و نه تنها دل از یارانه بکنند، بلکه محتاجانه تر از قبل به استقبال دریافت آن بروند. حال و روز ورزش هم دست کمی از دیگر احوال کشور ندارد. روزهایی هم که علی آبادی بر مسند ریاست کمیته ملی المپیک نشسته بود، فکر میکردیم هر تغییری اوضاع را بهتر خواهد کرد. اما حالا .....
کاش پای مکتب نیاوران به ورزش باز نشده بود. مکتبی که خود صالحی امیری آن را خاستگاه گفتمانی دولت میداند. مکتبی که او و دوستانش با هدایت روحانی، در مجمع تشخیص مصلحت نظام پایهگذاری کردند. اما گویا منظور از توسعه در این مکتب، گرفتن پست و مقام به هر قیمتی بوده است. برخلاف تئوری مکتب نیاوران که با تقلید کاریکاتور گونه از غرب، حمایت بخش خصوصی را در بهبود روند توسعه را ملزم دانسته، گویا در عمل حتی بخش های تخصصی هم زیر سلطه مسئولین دولتی باید قرار گیرند، مسئولینی که بدون شک هیچ ربطی به ورزش نداشته و حتی تجربه های امنیتی در گذشته کار را در ورزش به یک پادگان نظامی تبدیل نماید.
در این تئوری جدید مهم نیست که شما چه توانمندی مرتبطی با آن سمت داشته باشید بلکه مهم این است که کدام صندلی خالی است. خواه این صندلی در وزارت فرهنگ و بهارستان باشد، خواه در کمیته ملی المپیک و خیابان سئول. اما دریغ از اینکه ورزش ما خودش مکتب داشت؛ مکتب تختی که هر جایی ورزشگاهی ساخته میشود، اولین نامی که به ذهن می رسد تا ورزشگاه را با آن صدا بزنند، نام تختی است. مکتبی که در آن پهلوانی و فتوت و جوانمردی حرف اول را می زند. اما حال ارتباط صالحی امیری با آنجا چیست؟
واقعا چطور شد که نفهمیدیم به همین راحتی، انتخابیترین نهاد ورزشی، انتصابیترین شد. آقای صالحی امیری، شما که همه چیز را برای انتخاب شدن، فراهم کردید، حداقل رایگیری صوری برگزار میکردید که دلمان خوش باشد برخی اصول اولیه را میدانید. تا این حد نمیتوانید مخالفان خود را تحمل کنید که برای جلوس بر کرسی ریاست، به یک قیام کردن موافقان بسنده کردید؟
از قدیم الایام گفته اند، سالی که نکوست از بهارش پیداست، وقتی که نحوه انتخاب رئیس کمیته ملی المپیک بدون هیچ گونه رای گیری شکل گرفته در واقع همان نگاه اقتدار گرایانه آقای صالحی امیری در ابتدای کار بروز بیرونی خود را نشان داده است که چنین امری؛ جامعه ورزشی را در آینده تهدید خواهد کرد! آیا جامعه ورزشی کشور تاب و توان این نوع مدیریت اقتدارگرایانه و مخالف با روح ورزشی را دارا خواهد بود یا در آینده باید با حواشی متعددی در این زمینه روبرو باشیم، حواشی که حتی مخالفت های متعدد اصلاح طلبان و طرفداران دولت روحانی را نیز به همراه داشته است.
آقای صالحی امیری باید پاسخ دهد که با کدام منطق کمتر از شش ماه بعد از تحویل کلید وزارت فرهنگ، تکلیف حضور بر مسند کمیته ملی المپیک را تشخیص دادید؟ کدام یک از کتابهایی که نوشتید و در دانشگاه تدریس کردید، به مقوله ورزش ارتباط داشته است؟ اصلا ورزشکاران طلایی ما در یکی دو دهه اخیر در المپیک را میشناسید یا قرار است طی یک دوره فشرده آموزش ببینید؟
انتهای پیام/1404
منبع: جهان
دیدگاه ها