به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر
صبح قزوین ؛ سحرگاه 27خرداد سال64 روز شهادت شهید سیدرضاموسوی شالی از شهدای ترور استان قزوین بود؛ به بهانه سالروز این حادثه ناگوار روایتی از مصاحبه مرحوم علی محمدرضایی درباره دوست و رفیق دیرینش شهید "سید رضا موسوی" را مرور میکنیم.
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
ما هر دو بااینکه نوجوانی بیش نبودیم در سال59 برای دفاع از کیان و میهن اسلامی عازم جبهههای جنوب شدیم.
من که در جستجوی رفیق یکرنگ و صادقی بودن بی ادعائی و مهربانی را در چهره ی معصوم او دیدم.
چهره زیبا و خندان و از یک نگاه مظلوم.
با همه وجودم دل به صفای باطن او سپردم با اولین نگاه هردو شیفته هم شدیم و این شروع یک دوستی پایدار و بیادماندنی بود. اخلاق مهمترین ویژگی او بود نمونه بارز خلق و خوی اسلامی.
روابط صمیمی و پراز عشق و محبت بنده با آن سیدبزرگ و صبور و دلنشین ادامه داشت تا سال61 هر دو به عضویت رسمی سپاه درآمدیم و در اردیبهشت 62برای یک دوره فرماندهی تحت هدایت شهیدان حسن پور، شالی، شالباف، سید جوادی، میوه چین ، قنبری و عبدالله عراقی به منطقه کوهستانی الموت اعزام شدیم.
در یکی از دورهها او از ناحیه زانو به شدت مجروح شد.
بعد از آن شهید سیدرضا موسوی بعنوان محافظ آیت الله منتظری به قم رفت و من هم به دلیل علاقه زیاد او را همراهی کردم.
او به شعر و ادبیات علاقه داشت با دعا و نیایش مانوس بود خصوصا دعای توسل و کمیل.
نمازش را اول وقت میخواند.
خواندن قرآن، اخلاق و ادب تواضع و فروتنی چهره خندان و گذشت و ایثار از ویژگیهای او بود.
او رفیق من بود رفیقی پاک و صادق، صفای باطن او را از همه ممتاز میکرد.
او محرم راز و التیانی برای دردهایم بود.
هم اکنون که بیش از30 سال از شهادت او میگذرد از آرزوهایم دیدن دوباره اوست به ناچار هجرت او را به تماشا نشسته ام، چاره چیست در مقابل تقدیر چه میتوان کرد.
گفتنی است؛ شهید سیدرضا موسوی و 5تن از دوستانش در سحرگاه 27خرداد سال64 توسط منافقان کوردل در بسیج شهرستان تاکستان بشهادت رسیدند.
انتهای پیام/2002
دیدگاه ها