به گزارش خبرنگار سیاسی
صبح قزوین ؛ سال 1354، سالی مهم برای مبارزات جریانات سیاسی علیه رژیم پهلوی به شمار میآمد، در میانههای این سال، ساواک و سیستم قضایی بر شدت مجازاتها علیه مبارزان انقلابی افزودند، به گونهای که تاوان توزیع یک اعلامیه که قبلها چیز کمی بود از این سال به بعد به زندان طولانی تبدیل شد.
در 17 اسفند ماه همین سال، حجتالاسلام نصرتالله انصاری که مسئولیت بانک تعاون اسلامی قم را داشت، از این طریق به مجاهدین خلق کمک میکرد به همین دلیل ماموران ساواک ایشان را دستگیر کردند.
بعد از دستگیری، شهید انصاری وارد کمیته مشترک ضد خرابکاری که فضایی مخوف بود، شد. از همان روز، بازجویی اولیه که بیشتر شامل اطلاعات اولیه و احراز هویت شخص بازداشت شده بود از ایشان انجام شد. اما بازجویی متمرکز از روز هیجدهم شروع شد، سطح شکنجه شهید انصاری همانند دیگران بوده و با کابل زدن و راه رفتن بر روی آن شروع گردید.
در زندان، اسدی شهربانی، بیشتر روحانیها را بازجویی میکرد، خیلی خبیث، شرور و معروف به مشت زن ساواک بود.
کسی شاهد نحوهی شهادت شهید انصاری نبوده، ولی محمد بخارایی از زندانیان اوین میگوید: شهید انصاری گفته بود، که اسدی تبری میزد توی گلوی من. بوکسور بود، دستهای خیلی سنگینی داشت، وقتی یک سیلی میزد آدم به دیوار میخورد و برمیگشت، اگر چهار تا میزد فک آدم آویزان میشد.
احتمالا اسدی شهربانی، در خرخرهی شهید انصاری تبری زده که منجر به چرک آن گشته بود، بعد که ایشان را بهداری میبرند، ترتیب اثر نداده و ایشان به مقام شهادت نایل میآید.
شهید حجتالاسلام نصرتالله انصاری، اولین و تنهاترین شهید روحانی قزوین در انقلاب به شمار میآید که زیر شکنجههای ساواک شهید میشود.
همچنین محمدحسین خاکساران که خود در اثر کشیدن ناخنهایش توسط ساواک به بیمارستان شهربانی منتقل شده بود، میگوید: 15 روز در بیمارستان شهربانی بستری بودم. چون پاهام خیلی مجروح شده بود، بردند عمل کردند.
بعدش سروصدایی شنیدم که یک نفر جدید را بردند اتاق دیگری بستری کردند. ابتدا نفهمیدم که شیخ انصاری است بعد خود ماموران که جلوی اتاق بودند با هم صحبت میکردند.
یکی از آنها اسمش عادل بود. عادل برگشت به رفیقش گفت: این شیخ قزوینی هم مُرد. رفیقش پرسید چرا؟ گفت: شکنجهاش کردند، ریشهایش را سوزاندند، ریهاش خونریزی کرد و تمام کرد.
مطابق اسناد ساواک، شهید انصاری در زیر شکنجههای وحشیانه و به ضرب زور و کتک، کوشیده با دادن اسامی مختلف سر ساواک را گرم کند اگر چه او اسم بسیاری از طلبههای قزوینی را به زبان آورده اما در هیچ کدام اشارهای به نوع و میزان فعالیتها نکرده و همین باعث شده شکنجه شدیدی شود.
وی در زیر شکنجهها تلاش کرده همهی مبارزات خود را با اعتقادات اسلامی و احادیث و سیره علما گره بزند و هر آنچه در روستاها در تبلیغ خمینی گفته است را «تبعیت از مرجع اعلم و معرفی او» عنوان کند.
به دلیل اینکه طی سالهای دههی 1330 تا 1350، دهها نفر از زندانیان سیاسی تحت شکنجههای جسمی و روحی به قتل رسیدند، ساواک حتی از تحویل جنازه آنان به خانوادههایشان خودداری میکردند، انصاری نیز از این گروه بود و جنازهای بعد از شهادت به خانوادهاش داده نشد.
ساواک بر اساس تجربه به دست آمده میدانست که تحویل جنازه شهید انصاری ممکن است جریان اعتراضی و تظاهراتی شبیه آیتالله غفاری در قم راه بیندازد و شهر را متشنج کند به همین دلیل از تحویل جنازه به خانواده خودداری کرد.
خانواده انصاری تا مدتها نمیدانستند که فرزندشان به شهادت رسیده، اولین پیگیری جدی آنها پایان سال 54 بوده، که به نتیجه منجر نشد، سرانجام ساواک سال 56 به این نتیجه رسید که اعلام خبر مرگ شهید نصرتالله انصاری به خانواده بلااشکال است و به خانواده ایشان اعلام کردند که فرزندشان فوت شده است.
برادر شهید انصاری در پیگیری پیکر مطهر برادرش میگوید: مدتها چشم انتظار بودیم و مدتها بود به دفتر ساواک میرفتیم و میآمدیم ولی نتوانستیم سراغی بگیریم. انقلاب که پیروز شد گفتند آنها زیر شکنجه کشته شدهاند قبرشان معلوم شده، با شنیدن خبر نزد وزیر امور خارجه رفتیم، ایشان دفتری را آوردند و گفتند، ساعت 11:30 زیر شکنجه از بین رفته و بردهاند بهشت زهرا قطعه 39 دفن کردهاند. ما هم رفتیم و پیدایش کردیم.
با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57، فرصتی فراهم شد تا نصرتالله انصاری که تاکنون مغضوب رژیم پهلوی بود به عنوان شهیدی والامقام به جامعهی انقلابی معرفی شود.
از بیوگرافی شهید نصرتالله انصاری باید گفت: ایشان سال 1320 هجری شمسی در قریهی عصمتآباد دشتزهرا یا بویینزهرای فعلی در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و تحت تربیت پدر و مادرش قرار گرفت و در سن 12-13 سالگی به دنیای تحصیل علوم دینی در مدارس قزوین وارد شد و در ادامه تحصیل سال 1338 عازم شهر قم میشود و سال 43 ازدواج میکند.
وی از سال 1338 با امام خمینی آشنا میشود و چهار سال بعد، سن 22 سالگی و در بحبوحهی قیام 15 خرداد و 9 ماه بعد از وقوع زلزله بویینزهرا به فعالیتهای بی سر و صدای میسیونرهای آمریکایی در عصمتآباد و منطقه بویینزهرا میپردازد.
عمده فعالیت شهید انصاری حول دو محور تربیت اخلاقی و تهذیب نفس طلاب و به جریان انداختن آنها در مسیر مبارزه با رژیم پهلوی بود.
از فعالیتهای شهید انصاری میتوان به مدیریت مدرسه سردار در روستای عصمتآباد یاد کرد که به پرورش نسلی مهذب و انقلابی اهتمام داشت، بیشتر کسانی که در این مدرسه آغاز به تحصیل نمودهاند اذعان دارند که در خفقان دوره شاهنشاهی، شهید انصاری آنها را با امام خمینی آشنا کرده است.
انصاری بیش از سه سال در مدرسه سردار نماند و به منظور حضور فعال در مبارزه، راهی قم شد، با این حال در ایام تابستان سالهای بعد به مدرسه میآمد و با طلبهها زندگی میکرد.
همچنین روحانیون قزوینی 26 روز بعد از تبعید امام، مراتب ناراحتی خود از این اقدام شاه اعلام کردند انصاری نیز به سهم خود کوشید تا در جریان مبارزه و اعتراض به بازداشت و تبعید حضرت امام حضور داشته باشد.
ضمن اینکه انصاری در همه این مدت به عنوان مدیر مدرسه سردار یکی از پرورشدهندگان اصلی طلاب طرفدار امام خمینی در شهر قزوین به حساب میآمد.
این روحانی انقلابی که بعدها طی چندین سفر به نجف اشرف از امام خمینی(س) برای دریافت وجوهات شرعی اجازه نامه دریافت کرد در سال 1350 اقدام به تاسیس صندوق تعاون اسلامی در شهر قم نمود که کمک شایانی به شاگردان امام و اقتصاد مبارزان و مخالفان رژیم پهلوی نمود.
شیخ انصاری طی سالهای سکونت در قم، بارها برای جلسات و یا سخنرانی به مساجد تهران دعوت میشد و حضورش در تهران جدی بوده است.
وی جزو 10 نفر روحانی اول طرفدار امام در شهر قزوین بود و همین موجب شد متضمن پرداخت هزینههایی باشد که حداقل آن بازداشت و تعقیب شهربانی و ساواک بود و در نهایت به مقام والای شهادت نائل آمد.
انتهای پیام/2002
دیدگاه ها