به گزارش سرویس اجتماعی
صبح قزوین ، از بزرگترین دغدغههای هر کشور اعم از مسئولین و مردم پیش از وقوع هر بلای طبیعی و غیر طبیعی بازسازی کشور و به حداقل رساندن سختی ها و مشقت های بلایا برای مردم می باشد.
صدور فرمان امام(ره) مبنی بر تشکیل ارتش ۲۰میلیونی را می توان منشأ تحول اساسی در کشور دانست زیرا با صدور این فرمان، حضور مردم و مشارکت آنان در سرنوشت اجتماعی جامعه خویش تثبیت شد.
بسیج سازندگی با فرمان مقام معظم رهبری به منظور استفاده از نیرو و نشاط جوانان در امور سازندگی و اوقات فراغت تشکیل شد و تاکنون در عرصه های مختلف خدمات شایانی به مردم به خصوص در مناطق محروم ارائه شده است.
هدف و رسالت اصلی بسیج سازندگی تلاش برای ساختن مناطق محروم است و در این امر همه نهادهای بسیج موظف هستند برای سازندگی کشور فعال شوند.
عرصههای فعالیت طرح سازندگی شامل عرصه بهسازی و زیباسازی و مرمت مدارس،منابع طبیعی و آبخیز داری،خدمات بهداشتی و درمانی،خدمات عمرانی و آبادانی روستایی.خدمات علمی آموزشی خدمات حمایتی است و از اهداف این طرح می توان به غنی سازی اوقات فراغت جوانان در عرصه های سازندگی ، رسیدگی به مناطق محروم و سازندگی کشور و خدمات رسانی به مناطق محروم و روستاها،کمک به دولت در امر سازندگی کشور اشاره کرد.
مهمترین هدف برگزاری اردوهای جهادی، سازندگی است اما چه بهتر است که اولین هدف اردوی جهادی خودسازی باشد؛ همانطور که برترین جهادها؛ جهاد اکبر در معرکه نفس است، گذر از خود و اجابت حق بزرگترین و مقدسترین غنیمتی است که از این سفر برای آدمی میماند.
وقتی نام جهاد به میان میآید، انگار قرار است تلاش و کوشش فردی یا گروهی برای دفاع از یک هدف، آرمان یا اعتقاد صورت بگیرد ولی پای خدمت خالصانه و صادقانه که در میان باشد، دعوت نامه ملائک از طرف خدا برای افرادی صادر میشود که وجدان بیدار دارند و در این میان جز تعدادی محدود، پا به میدان مبارزه نخواهند گذاشت.
یکی از همین میدانهای مبارزه و سنگرهای دفاع امروزی، همین اردوهای جهادی است؛ بار و بنه میبندیم و عزممان را جزم میکنیم تا همسفر دوستان ملائک شویم.
دل را به کویر خشک میسپاریم و راهی دور افتادهترین مناطق مسکونی از مرکز کشور میشویم؛ همه میدانیم قرار است در مکانی اتراق کنیم که شاید تعداد نفرات ساکن در آن کمتر از ۲۰۰ نفر باشد؛ قرار است فارغ از هر هیاهو و جنجال موجود دنیای کنونی، با هر میزان توانمندی و اعتقاد، به شرط کار تیمی و گروهی برای رسیدن به یک هدف دور هم جمع شویم.
اینجا تنها جایی است که افراد مجبور به حرکت در راستای برنامه و برنامهریزی میشوند و تنگی وقت و زمان وا میدارد از تمام لحظات درکنار هم بودن لذت ببریم، برای همین است که گذشت زمان را نمیفهمیم درست مثل کسانی که در بهشت هستند، آری شاید اینجا قطعهای از بهشت الهی است…
همراه با یک گروه بسیج سازندگی راهی سفر شدهایم؛ چند روزی است در راه رسیدن به مقصد نهایی هستیم؛ آسفالت جاده به قدری خراب است که فکر میکنم راه را گم کرده و بیراهه رفتهایم؛ شاید کمی عجیب باشد اما این بار بسیجیان پایگاه تصمیم گرفته اند عرصه حضورشان را به کیلومترها دورتر از قزوین منتقل نمایند.
هیچ روشنایی در طول مسیر ندیدم، گرمای طاقت فرسایی اینجا حکمرانی میکند، فکر میکنم شاید کویر و جایی که ما میرویم تا به حال رخ زیبای هیچ مدیر کل، مهندس، وزیر و وکیلی را به خود ندیده است.
به روستای خونیک چهار تنگ خوش آمدید
نزدیک آبادی شدهایم، نوشته است به روستای خونیک چهار تنگ خوش آمدید؛ این خوش آمد را نمیدانم برای اهالی روستا نوشتهاند یا برای امثال ما که شاید به ذهنمان هم خطور نکند چنین جایی در کشور وجود دارد.
شاید تا قبل از پیاده شدن از خودرو، از آمدنم پشیمان بودم ولی بار دیگر یاد وعده الهی افتادم ” والذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله”.
پیچ و تابهای جاده را که گذشتیم با استقبال گرم روستاییان و از همه مهمتر بچههایی که با چهرههای آفتاب سوخته و دستان زحمتکش اما با خنده و محبت بود، اراده قوی برای ادامه کار به ما میبخشید و انگار قرار بود یادآوری کنند عشق در یک جمله خلاصه میشود: ” خدمت به خلق”
به مسافتی که طی کردیم تا به اینجا برسیم و سختیهایی که در طول سفر داشتیم فکر میکردم، قادر به پیدا کردن جوابی برای این همه سوال نشدم؛ در کشور وسیعی مثل ایران، در این خاک پهناور، در این دهها هزار شهر و روستا، یک حادثه که نشان دهنده ناامنی در این کشور باشد تاکنون اتفاق نیفتاده و گزارش نشده است؛ آیا این چیز کوچکی است؟!
ما امنیتمان را مدیون نهادهای نظامی و انتظامی میدانیم ولی هیچ وقت به یاد مرزنشینانی که در یک روستایی مثل روستای خونیک چهار تنگ ساکن هستند نبودیم؛ آنها زندگیهایی توام با مشقت را در مرزها دارند، همانهایی که بیهیچ چشمداشتی با تمام سختیهای روستا ساختهاند.
آقای رییس جمهور تا به حال به این روستاها سفر کرده اید؟!
هرکس با هر توان و امکانی همرا ما بود؛ عدهای کمک مالی کردند و یک عده آبرو به خرج داده بودند و کمکهای نقدی و غیر نقدی خود را جمع آوری کرده بودند و برخی هم مثل من، کمکی از دستشان برنمی آمد، جز همین قلم ناچیزم که حال به رشته تحریر آمده است.
هیچ کجای این سفر اینقدر سخت و دردناک نبود جز آن لحظه که سراغ زن سرپرست خانواری گرفتم که ۲ کودک یتیم داشت؛ اهل محل گفتند به زندان افتاده، علت را جویا شدم گفتند به دلیل نبود امکانات، صنعت و کشاورزی و گرسنگی شدید فرزندان، مادر خانواده مجبور شده دست جابه جایی کالای قاچاق بزند و حال توسط مرزبانی دستگیر شده است.
با تمام سختی ها، سفرمان به پایان رسیده و حال من در مزل نشسته ام و به سرمای سختی که روستانشینان این روزها باید تحمل کنند فکر میکنم و هزار سوال بی جواب ناشی از اختلاس، دزدی، حقوقهای نجومی و …. ذهنم را درگیر کرده و نمی دانم چگونه برخی از مسئولین میخواهند در پیشگاه عدل الهی حاضر شوند.
انتهای پیام/2002
منبع: شاخص نیوز
دیدگاه ها