۱۹/رمضان/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۱/۱۰ جمعه

صبح قزوین تناقض‌های هاشمی پدر و هاشمی دختر
کد خبر: ۱۸۳۷۱۷ نویسنده: علی تقوایی تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۲/۲۶ ساعت: ۹:۳۸ ↗ لینک کوتاه

عکس یادگاری فائزه هاشمی زیر سایه عبدالبهاء؛

تناقض‌های هاشمی پدر و هاشمی دختر

مشخص است که بهایی ها در حال مبارزه با جمهوری اسلامی هستند اما تکریم آنها از سوی فائزه هاشمی چه معنایی می‌تواند داشته باشد در حالی که پدر فائزه هاشمی خود از چهره‌های کلیدی جمهوری اسلامی محسوب می‌شود.

تناقض‌های هاشمی پدر و هاشمی دختر
صبح قزوین ؛-----علی تقوایی.

فائزه هاشمی دختر آیت الله اکبر هاشمی بار دیگر خاطرات دهه 70 را در اعمال و نظرات خود زنده کرد و این بار به دیدار و تکریم رئیس سابق جامعه بهائیان رفت و زیر سایه عکسی از «عباس افندی» فرزند ارشد «بهاءالله» - بنیانگذار بهائیت- که به نام «عبدالبهاء» شناخته می‌شود، عکس یادگاری گرفت.
شاید باور کردن این موضوع با توجه به سوابق درخشان هاشمی رفسنجانی در مبارزات انقلابی کمی دشوار باشد که چگونه می‌شود کار دختر یکی از کلیدی‌ترین چهره‌های انقلاب به جایی کشیده می‌شود که برای حمایت از بهائیان حاضر است به ملاقات حضوری آنها رفته و زیر سایه یکی از منحرف‌ترین رهبران فرقه‌ای، عکس یادگاری بیاندازد!



هر چند که این رفتار از فائزه هاشمی غیرقابل پیش بینی نبود به ویژه آنکه پیش تر در مصاحبه با فیگارو نیز اعلام کرده بود: «زندان تجربه بسیار خوبی بود چرا که با زنان و مردان بزرگ ایرانی، بهائی‌ها، اعضای مجاهدین خلق، اصلاح‌طلبان و کسانی آشنا شدم که برای باورهایشان مبارزه می‌کنند».
این سخنان هاشمی دختر جای تامل دارد. تکریم کسانی که به خاطر عقایدشان مبارزه می‌کنند... البته «صدام حسین» و «ابوبکر البغدادی» هم برای عقایدشان مبارزات بسیاری انجام دادند اما آیا جنگیدن و کشتار دیگران برای عقیده، دلیل مشروعیت است و یا اینکه این سفسطه دوری است باطل؟
و البته این نکته نیز در این میان وجود دارد که یقینا این افراد در حال مبارزه هستند، اما مبارزه با چه کس و یا کسانی؟
مشخص است که بهایی ها در حال مبارزه با جمهوری اسلامی هستند اما تکریم آنها از سوی فائزه هاشمی چه معنایی می‌تواند داشته باشد در حالی که پدر فائزه هاشمی خود از چهره‌های کلیدی جمهوری اسلامی محسوب می‌شود پس این دوگانه پدر و دختر که یکی حامی جمهوری اسلامی و دیگر حامی مبارزان با جمهوری اسلامی، چگونه قابل توجیه و درک است؟

سند «دلگروکف» و دشمنی ذاتی بهایی‌ها با ملت ایران


در این بین ممکن است تحت تاثیر الغائات و جوسازی‌هایی برخی با این تصور که حمایت از زندانیان سیاسی نه تنها امری قبیح نیست بلکه از منظر اسلامی و انسانی می‌تواند یک عمل خداپسندانه نیز باشد با این ملاقات فائزه هاشمی از در سازگاری وارد شود؛ اما حقیقت مسئله این است که هر چند مطابق با اصول انسانی و اسلامی حتی زندانیان جنگی سایر ادیان نیز در قلمرو مسلمین دارای حق و حقوقی هستند اما زندانیان بهائی زندانی سیاسی و اهل کتاب محسوب نمی‌شوند بلکه بهائی‌ها اساسا زندانیان امنیتی به شمار می‌آیند که حضور و فعالیت آنها منافع و امنیت ملی ما را خدشه دار می‌کند.


چنانکه تاریخ دو قرن اخیر کشور به ما می‌گوید که شکل گیری «فرقه بابیه» و زایش فرقه بهائیت از دل آن از اساس طرحی بود که می‌بایست ریشه‌های تشیع را به عنوان تنها قرائت حقیقی و ناب از اسلام بخشکاند و در عوض اسلام سلفی و داعشی را به عنوان آئین اصلی محمد بن عبدالله(ص) به جهانیان معرفی کند و در این بین هم روسیه تزاری و هم امپراتوری بریتانیا باید به نحوی از انحا از این آیین نوظهور حمایت به عمل می‌آورند. همچنان که آوردند.
یکی از گویاترین اسنادی که این حکم را تایید می‌کند سندی تاریخی معروف به «سند دلگروکف» -منسوب به شاهزاده دیمیتری دلگروکف معروف به کینیاز دالگورکی، سفیر کبیر روسیه در ایران در سال‌هایی ۱۲۷۰–۱۲۶۳- است.
مطابق با این سند شاهزاده روس اذعان می‌کند بابیت و بهائیت را به منظور تضعیف تشیع و به طور کلی تضعیف ایران به وجود آمده است بنابراین باید در حمایت از این فرقه گوی سبقت را از بریتانیا ربود. این سند در تهران در اواخر دهه ۳۰ میلادی پخش شد و از آن به بعد در مباحث مسلمانان به طور وسیعی برای اثبات اینکه بهائیان توسط روس‌ها و بعد انگلیس‌ها یا آمریکایی‌ها و یا هر دو کنترل می‌شدند، استفاده می‌شد.
علاوه بر این از آنجایی که دفتر مرکزی این آئین در شهر «حیفا» قرار گرفته است، آئین بهایی توسط برخی، یک سازمان صهیونیستی در نظر گرفته می‌شود تا یک مذهب. برخی نویسندگان حتی آن را با فراماسونری و بنیادگرایی مرتبط دانسته‌اند.
برهمین اساس بی جهت نبوده است که وزیر باهوش و با کیاست قاجارها یعنی امیرکبیر ریشه بهائی‌ها را سریعا از ایران خشکاند و معدود باقی ماندگان را رهسپار دیار عثمانی و فرار به بخش‌های یهودی نشین فلسطین اشغالی نمود.

تناقض‌های هاشمی پدر و هاشمی دختر


اکنون باید بار دیگر اقدام و سخنان فائزه هاشمی را مرور کرد. دیدار با رئیس سابق جامعه بهائیان در ایران در جهت تکریم و تایید اقدام وی در مقابله با جمهوری اسلامی و نیز نام بردن از بهائیان به عنوان انسان هایی آزاداندیش که به سبب عقایدشان مبارزه می‌کنند و سختی می‌کشند و این یعنی ایستادن در برابر جمهوری اسلامی و ملت ایران.
اما آنچه که در این بین بسیار تامل برانگیز می‌نمایند این نکته است که نقش هاشمی پدر و سکوت تاییدآمیز وی در قبال اقدامات دختر خود چگونه قابل توجیه است؟


می‌دانیم که هاشمی پدر طی دهه اخیر انتقادات بسیار تند و تیزی را متوجه یک بخش از نظام که شامل احمدی نژاد، اصولگرایان و حامیان وی می‌شد، وارد ساخت.
برفرض مثال نیز این توجیه هاشمی را در نقدهایش پذیرفتیم که احمدی نژاد و مدافعان وی در مجموع هزینه‌هایی را به نظام اصل نظام و کشور تحمیل کردند اما در ماجرای حمایت دختر وی از بهائیان و منافقین جنایتکار، مسئله از جنس دیگری است چرا که ایستادن در برابر بهائیت و تصویب قانون‌هایی به ضد پیروان این فرقه، کار احمدی نژاد و اصولگرایان نیست بلکه اصل نظام و حامی منافع ملی ایرانیان به این نتیجه رسیده است که حضور و فعالیت بهائیان امنیت ملی ما را تهدید می‌کند.
کمااینکه تاریخ نیز گواهی داده است که حضور و فعالیت بهائیان امنیت تک تک ایرانیان را مورد تهدید قرار داده است.
همچنین در تصویب قوانین محدود کننده بهائیان، بسیاری از چهره‌هایی که امروز جزو شخصیت‌های رادیکال اصلاح طلب محسوب می‌شوند –مانند عبدالله نوری- نیز نقش داشتند که همین مسئله نشان می‌دهد اصل و مجموعه نظام، بهائیت را به پشتوانه تاریخ در برابر این مردم می‌بیند.
در حالی که این اقدام فائزه هاشمی ایستادن در برابر اصولگرایان، سپاه، قوه قضائیه و صداوسیما نیست بلکه فائزه هاشمی به همه کشور و جریانات انقلا اسلامی دهن کجی کرده است و گام در مسیری خلاف اصول موضوعه نظامی نهاده که پدر وی خود را از دلسوزان و زحمت کشان آن معرفی می‌کند و در این بین می‌ماند تناقضی توجیه ناپذیر میان رفتار هاشمی دختر و داعیه‌های هاشمی پدر.
انتهای پیام/2002

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان