۱۰/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۱/۳۱ جمعه

صبح قزوین گفت و گوی خواندنی با دختر مقام معظم رهبری
کد خبر: ۱۷۴۰۹ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

برگی از تاریخ؛

گفت و گوی خواندنی با دختر مقام معظم رهبری

فاطمه آذرخش از روز ملاقات خود با پدر و امام خویش می گوید.

گفت و گوی خواندنی با دختر مقام معظم رهبری
به گزارش صبح قزوین همزمان با سالگرد 10 سالگی ورود مقام معظم رهبری به استان قزوین که یادآور خاطرات بسیاری برای هم استانی های ما می باشد بر آن شدیم تا با فاطمه آذرخش فرزند شهید غضنفر آذرخش که در نزد مقام معظم رهبری به نمایندگی از سوی فرزندان شهدا سخنان و واگویه های خود را مطرح کرد گفت و گویی صمیمانه انجام دهیم.
متن زیر نتیجه گفت و گوی فرزند شهید با صبح قزوین  می باشد؛ خبرنگار صبح قزوین: لطفا خودتان را معرفی کنید و از پدر شهیدتان بگویید؟ فاطمه آذرخش: فاطمه آذرخش هستم.
فرزند شهید غضنفر آذرخش که درسال 1360 در منطقه دهلاویه از ناحیه پا جانباز شد و پس از سال ها حضور در جبهه، در عملیات کربلای 8 در فروردین 1366 مفقود الاثر شدند.
ax_0001 در مرداد 1374 پیکرمطهر این شهید تفحص و در گلزار شهدای شهر شال طبق وصیت خودشان دفن شدند.
من در زمان شهادت پدر 3 سال داشتم و خاطراتی از آن دوران ندارم.
images در حال حاضر دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ریاضی محض و کارشناسی ارشد مطالعات زنان ( گرایش زن و خانواده) می باشم و در اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان شهرستان تاکستان مشغول به کار و فعالیت هستم.

خبرنگار صبح قزوین: چطور شد که  به عنوان نماینده فرزندان شهدا انتخاب شدید؟

فاطمه آذرخش:  دقیقا اطلاعی ندارم ولی این مساله را لطف خداوند منان می دانم و بی نهایت خداوند را شاکرم.
البته قابل ذکر است که در سال 1374 در حین مراسم تشییع پدر شهیدم دکلمه ای را خواندم و کمی هم برای مردم صحبت کردم و از اینکه در این مراسم تشییع پدرم شرکت کرده بودند تشکر کردم.
این فیلم در آرشیو بنیاد شهید موجود بود و فکر می کنم آن فیلم هم در این انتخاب تاثیر گذار بوده است.
خبرنگار صبح قزوین: از لحظه شنیدن این خبر و حس و حال خود برایمان بگو فاطمه آذرخش: در سال 1382 من دانشجوی ریاضی محض دانشگاه بین المللی امام خمینی (رحمه الله علیه) قزوین و ساکن خوابگاه بودم.
چند هفته مانده به سفر یک شب خانم شعبانی نماینده بنیاد شهید به خوابگاه آمدند و به بنده گفتند که شما به عنوان نماینده فرزندان شهدا برای این امر انتخاب شدید و فردا صبح به بنیاد شهید قزوین بیایید.
در ابتدای امر بنده اصلا باورم نمی شد.
آن شب بیشتر در حالت شوک بودم و صبح به بنیاد شهید رفتم و صحبت های لازم بین بنده و آقای شهروش (رئیس وقت بنیاد شهید استان قزوین) و حسن شکیب زاده رد و بدل شد.
بعد از آن روز چند بار هم با نمایندگان بیت رهبری هم صحبت کردم و  متن نهایی تصویب شد.
البته قابل ذکر است که به جز من  2 دانش آموز دختر و پسر (حدود 9-10 ساله) که هر دو فرزند شهید بودند و قرار بود در بدو ورود حضرت آقا به قزوین به نمایندگی از مردم استان خوشامد گویی به محضر ایشان را داشته باشند؛ این فرزندان شهدا یعنی کبری و محمد جواد همراه من هر روز در بنیاد شهید زیر نظر آقای شکیب زاده تمرین داشتیم تا اینکه بالاخره روز موعود فرا رسید و بنده صبح خیلی زود خوابگاه را به قصد ورزشگاه شهید بابایی ترک کردم.
از گیت های بازرسی رد شدم و خودم را به انتظامات معرفی کردم و به جایگاه رفتم.
قبل از دیدار یکی از آقایان بیت رهبری بنده را از سالن اصلی خارج کرده و در آنجا فهمیدم که قرار است قبل از شروع مراسم با حضرت آقا دیدار خصوصی داشته باشم.
بی صبرانه و با چشمانی اشک بار به همراه حاج خانم کبیری (مادر شهیدان کبیری) و افراد دیگر در آن مکان منتظر ورود ایشان بودیم.
حضرت آقا که وارد شدند در ابتدای صف خانم کبیری بودند.
ایشان خیلی زیبا عرض ارادت کردند.
مادر شهيدان محمد رضا و محمود كبيري كه دوفرزند ديگرش نيز جانباز انقلاب هستند در اين مراسم اعلام كرد: خانواده هاي شهيدان، جانبازان و آزداگان با سر افرازي تمام ، راه فرزندان خود را ادامه مي دهند.
شهیدان  محمد رضا و محمود کبیری: min-picture (1)  min-picture   سپس مقام معظم رهبری مقابل بنده قرار گرفتند و به من سلام کردند.
 یک لحظه سرم را بالا گرفتم ولی تمام وجودم را شرمساری فرا گرفت.
ایشان بنده را دخترم خطاب کردند همان چیزی که همیشه آرزویش را داشتم.
خون به مغزم نمی رسید، لال لال شده بودم.
فقط یک لحظه به ذهنم خطور کرد، خم شدم عبای حضرت آقا را به صورت مالیدم، بوئیدم و بوسیدم و با خدای خودم عهد کردم که تا آخرین قطره خونم سرباز خوبی برای ایشان باشم.
بعد از اینکه حضرت آقا از مقابل بنده گذشتند بلافاصله با اشاره آقایان بیت وارد سالن شدم و بعد از حضور حضرت آقا در سالن و ابراز احساسات مردم، مراسم با قرائت قران شروع شد.
رئیس بنیاد شهید ( آقای شهروش)، رئیس بنیاد جانبازان و آزادگان ( آقای فصیحی رامندی)، حاج خانم کبیری (مادر شهیدان کبیری) به ایراد سخن پرداختند؛ نوبت به من رسید که به نمایندگی از فرزندان شهدا و ایثارگران شهر قزوین به خوشامدگویی و بیعتی مجدد با ولی امر مسلمین بپردازم.
بعد از اجرای بنده مردم به ابراز احساسات پرداختند و در انتهای مراسم نائب امام زمان به سخنرانی در جمع خانواده های شهدا و ایثارگران شهر قزوین پرداختند.
خبرنگار صبح قزوین: بعد از گذشت 10 سال از این حضور وقتی به آن فکر می کنی چه چیز خاصی در ذهنت خطور می کند؟ فاطمه آذرخش:  با اینکه سال ها از آن روز می گذرد هر ساله روز 27 آذر (روز دیدار با خانواده های شهدا و ایثارگران استان قزوین) حدود ساعت 9:45 یعنی سالگرد لحظه دیدار خصوصی من با امام و رهبرم را برای خود جشن می گیرم و در ذهن و خاطراتم به یاد آن روز خوب خدا می افتم.
خدا را شاکرم که این توفیق نصیب من  شد تا رهبر و مقتدایم را از نزدیک ببینم و این امر خطیر به بنده محول شد.
فقط از خدا می خواهم، همانطور که پدر عزیزم  و دیگر شهدا، بسیجی امام خمینی(ره) بنیان گذار انقلاب اسلامی بودند، من هم  بسیجی امام خامنه ای باشم و در عرصه جهاد علمی ان شاءالله به فرمان و رای رهبرم لبیک گویم.

خبرنگار صبح قزوین: به عنوان آخرین سوال به نظر شما اینکه فرزندان شهدا خود را فرزند مقام معظم رهبری می دانند از چه چیزی نشات می گیرد؟

فاطمه آذرخش: من فکر می کنم که این یک حس مشترک و دوطرفه بین ایشان و فرزندان شهدا است.
چرا که ایشان به تاسی از جد بزرگوارشان امیرالمومنین علی علیه السلام همیشه فرزندان شهدا را مورد لطف و مرحمت خود قرار داده اند.
واقعا من ایشان را پدر خودم می دانم و حتی به جرات می توانم بگویم که ایشان را از پدر جانم نیز بیشتر دوست دارم و لفظ کلمه پدر را فقط برای ایشان و پدر جانم بکار می برم.
در ضمن خود من وقتی وصیت نامه پدرم و دیگر شهدا را مطالعه می کنم سراسر این وصیت نامه ها سرشار از عشق به اهل بیت علیهم السلام و به ویژه امام حسین علیه السلام، امام زمان(عج) و نائب ایشان امام خمینی(ره) بوده است.
فکر می کنم که این عشق در خون فرزندان شهدا جاری و ساری است.

 n00170122-b

قسمتی از وصیت نامه شهید غضنفر آذرخش: سلام بر تو ای حسین[ ع ] ، ای آموزگار ایثار وشهادت وای یادگار خاتم پیامبران وای پسر علی ( ع) و ای جگر گوشه فاطمه زهرا ( س ) ای اسوه مظلومیت در طول تاریخ ، سلام بر تو ومسلمانان مکتبت ، بر شهیدان همواره شاهدت و به آنانی که با سرخی خون خویش راه تورا تداوم بخشیده و در راه تو به درجه شهادت نایل گشته اند .
و تو ای دنیا بدان که من شهادتم را به سینه تاریخ خواهم کوبید تا بگویم من فرزند اسلام هستم و آموزگارم حسین ( ع ) است آنقدر خواهم جنگید و در آخر اگر خدا خواست به آخرین سلاح که شهادت است دست خواهم یافت .
وشما ای عزیزان حزب الله ! فرصت را غنیمت دارید که فردا دیر است، عَلَم مبارزه را به دوش گیرید و ره حسینی که به رهبری امام عزیزمان به پیش می رود ، بروید تا به شفاعت برسد.
.
انتهای پیام/2004

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان