۱۱/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۱ شنبه

صبح قزوین ردپای سردار سلیمانی بر پرده سینما
کد خبر: ۱۵۷۷۳۶ نویسنده: علی تقوایی تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱/۱۱ ساعت: ۶:۲۸ ↗ لینک کوتاه

سینماهای قزوین میزبان آخرین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا؛

ردپای سردار سلیمانی بر پرده سینما

فیلم بادیگارد تماما در تکریم شخص سردار سلیمانی نیست، بلکه بخشی از فیلم در تکریم این شخصیت ارزشمند و کل آن در تکریم امثال قاسم سلیمانی، همت‌ها و باکری‌هایی است که در طول چهار دهه در نهایت گمنامی و رنجوری زیستند.

ردپای سردار سلیمانی بر پرده سینما
صبح قزوین ؛----- علی تقوایی.
تراژدی نمایان شده در فیلم «بادیگارد» اینجا بود که بسیاری از بچه‌های نسل سوم و چهارم انقلاب خواه، ناخواه «منفعت طلبان» و «باتوم به دستان» را بجای امثال «حاج حیدر ذبیحی»، «چمران»، «باکری»، «همت»، «حاج قاسم سلیمانی» و آن دیگران فهمیدند و یا اینگونه فهمانده شدند...

«به نام پدر»، «آژانس شیشه‌ای» و یا «چ»؟


به درستی نمی‌توان گفت که «بادیگارد» به کدام یک از آثار قبلی حاتمی کیا شباهت تام دارد. «به نام پدر»، «آژانس شیشه‌ای» و یا «چ»؟
اما به وضوح می‌توان گفت که آخرین ساخته کارگردان «ارتفاع پست»، شباهت‌های بسیاری زیادی هم از نظر جذابیت و هم از نظر پیام به هر سه این آثار سینمایی دارد، بی آنکه کارگردان مولف آن در دام تکرار و کلیشه افتاده باشد.
چرا که اساسا حاتمی کیا و بادیگاردش در «عصر پسابرجام» در عین تشابهات متعدد، تفاوت‌های زیادی نیز با دوره حاکمیت «اصلاحات» و «دوره پیشابرجام» که سه فیلم فوق در آن برهه زمانی ساخته شده‌اند، دارد.
بنابراین باید بادیگارد را به نوعی بروزرسانی سه فیلم «آژانس شیشه‌ای»، «به نام پدر» و «چ» دانست هر چند که می‌توان رگه‌هایی از سایر آثار حاتمی کیا را هم در این آخرین اثرش یافت با این حال اولین حُسن بادیگارد همین جا نمایان می‌شود: یک فیلم در بردارنده سه فیلم و یا یک فیلم دربردارنده یک سینما هم در جذابیت و هم در حرف و پیام.
گذشته از این مورد -که در ادامه باز هم به آن خواهیم پرداخت- آخرین ساخته ابراهیم حاتمی کیا سرشار از نماد و استعاره‌هایی است که برای دریافتن پیام هر یک از آنها باید کمی فراتر از فرم سینمایی، شرایط گذشته و امروز کشور را از دیده تامل گذراند تا جایی که بادیگارد را نمی‌توان بدون ارجاعاتی به تحولات چهار دهه اخیر ایران -که هر یک از شخصیت‌های فیلم نماینده آن هستند- به طور کامل فهمید.
بنابراین بادیگارد با استفاده از تمهیدات سینمایی مجموعه‌ای از شخصیت‌هایی را به نمایش می‌گذارد که هر کدام نماینده قشر و یا طرز تفکری‌های خاص در جامعه امروز ایران هستند.
از این میان اما گره اصلی فیلم در قامت دو شخصیت اصلی ظاهر می‌شود. یک بادیگاردی که تاکید دارد، «محافظ» است و نه بادیگارد و دیگری دانشمندی مغرور و جوان که دلش نمی‌خواهد بادیگارد و از آن مهم‌تر محافظ داشته باشد.


در این بین شخصیت اصلی که تمام داستان فیلم حول محور او می‌گردد، «حیدر ذبیحی» یا همان آقای بادیگارد یا محافظ است.
حیدر ذبیحی- با بازی عالی پرویز پرستویی- یکی از آخرین بازماندگان نسل رزمندگان جنگ تحمیلی است. نسل کسانی که خود را وقف دین، نظام و آرامش ایرانیان کردند و حالا می‌خواهند بگونه‌ای دیگر این ایثار را تکرار کنند.
از سوی دیگر حیدر ذبیحی قهرمان اول فیلم بادیگارد -متناسب با رویه همیشگی سینمای حاتمی کیا- در تقابل با جامعه ایست که بخشی از آن در جهت عکس زندگی و آرمان های او حرکت می‌کنند-چیزی شبیه حاج کاظم آژانس شیشه ای- و اکنون حیدر در جامعه‌ای زندگی می‌کند که میان «وظیفه حرفه‌ای یک بادیگارد» و «رسالت‌های آرمانی یک محافظ»، باید یکی را انتخاب کند.
اما حیدر ذبیحی می‌خواهد دو چیز را با هم داشته باشد، چرا که معتقد است می‌توان هم به وظایف حرفه‌ای خود عمل کرد و هم محافظ ملت و رسالت‌هایش بود. نقطه تنش زای فیلم و اوج پیام ابراهیم حاتمی کیا نیز درست از همین لحظه آغاز می‌شود.
جایی در یکی از زیباترین و کلیدی‌ترین دیالوگ‌های فیلم از زبان حاج حیدر می‌شنویم که می‌گوید:
«بادیگارد مزدور است، ما مزدور نیستیم... فرقش توی کسی هست که ازش محافظت می‌کنیم. طرف باید شخصیت داشته باشه... کسی که اگر حذف بشه، یه پای نظام لنگ می‌شه...من از شخصیت نظام دفاع می کنم نه از یک شخص که اگر این نباشه این فیش حقوقی من ارزش این کار رو نداره...».
در برابر حیدر ذبیحی و البته همسرش- یعنی قهرمان دوم داستان با بازی مریلا زارعی- یک فیلم و دنیایی از شخصیت‌های مخالف حاج حیدر وجود دارد که در راس همه آنها دانشمند جوان هسته‌ای، نامزد وی و سیاستمدار منفعت طلب قرار دارند.
اما باقی شخصیت‌ها نیز هر یک به نحوی در برابر حیدر ذبیحی قرار گرفته‌اند و به نوعی در برابر باورهایی که خود می‌دانند درست است، بی ایمان شده‌اند و حتی دختر حاج حیدر و داماد وی هم از شخصیت‌های ضدقهرمانی هستند که همگی به گونه‌ای زیرپوستی در برابر حیدر ذبیحی و آرمان و رسالت‌هایش ایستاده‌اند.


حاج حیدر ابتدا مانند بسیاری از قهرمانان در ظاهر سرخورده راه انزوا و دوری از سیاست مداران را پیش می‌گیرد و قصد می‌کند تا بجای سیاست مداران که از یکی از آنها به سبب خیانتش رنجور شده است از دیگر چهره‌های ارزشمند نظام محافظت کند.

در ستایش محافظ بودن و بادیگارد نبودن


در نهایت وی -که از یکی از پلان‌های فیلم می‌شود فهمید زمانی محافظ مقام معظم رهبری بوده است- ترجیح می‌دهد برای مدتی محافظ شخصیت‌های سیاسی نباشد و محافظت از «مهندس میثم زرین» - با بازی بابک حمیدیان- که دانشمند هسته‌ای است را می‌پذیرد.
گره افکنی حاتمی کیا از این نقطه آغاز می‌شود میثم زرین شخصیتی است که به تعبیر امروزی‌ها واقعگر است و اهل بازی کردن با کدخدا و گریزان از هر بادیگار و محافظی، در عوض حاج حیدر رفتاری ایدئولوژیک دارد و خواهان محافظت از کیان نظام و ملت و به هیچ وجه اهل مدارا در برابر امنیت کشور نیست.
اما با کمال ناباوری، مخاطب مشاهده می‌کند که حاج حیدر در موضع مظلومیت قرار گرفته، تهمت می‌شنود، انگ افراطی بودن می‌خورد و در نهایت نیز از سوی نیروهای خودی‌ها خلع سلاح می‌گردد! تا اینکه آقای محافظ مجبور می‌شود در وضعیتی بدتر و مشقت بارتر از زمانی که در جبهه‌ها رزمنده بود با دستانی خالی و بدون یار و یاور در راه دفاع از آرمان‌ها و امنیت کشورش جانبازی کند.
هنر ابراهیم حاتمی کیا و اینکه می‌گوییم بادیگارد در عین شباهتی هوشمندانه، تکرار سه فیلم گذشته او نیست در همین کدهایی است که به نحو هنرمندانه ای ارائه می‌دهد.

محافظ ایثارگر به جای بادیگارد باتوم به دست


جایی در فیلم می‌شنویم که در دیالوگی کنایه آمیز از حاج حیدر پرسیده می‌شود: «خیبری هستی یا موتوری؟!» مشابه همان جمله که در فیلم «چ» بابک حمیدیان از شهید چمران می‌پرسد: «شما چمران خمینی هستید یا چمران بازرگان؟!»...
حاتمی کیا استاد ایجاد لحظات تعلیق در فیلم و به تامل فروبردن مخاطب از طریق دیالوگ‌های کلیدی و کنایه آمیزی از این نوع است.
اما حقیقت این است که حاج حیدر و چمرانِ حاتمی کیا همگی خیبری هستند و از تبار خمینی، یعنی آنها محافظ هستند نه بادیگارد- البته مرحوم بازرگان در جای خود قابل تکریم است- هرچند که خیلی‌ها در این زمانه بخواهند آنها را بادیگاردهای باتوم به دست بنامند اما زندگی و شهادت امثال حاج حیدر از تحکم‌ها و بدنامی های «باتوم به دست‌ها» جداست.


حاج حیدر معتقد است که نسل امروز برای برخورداری از امنیت، پیشرفت و سربلندی به مراقبت و محافظت آنها نیاز دارد اما نسل امروز که مهندس زرین نماینده آنها است بی آنکه خود متوجه باشد حاج حیدر، آرمان‌ها و رسالت‌هایش را پس می‌زند و با این کار ناخودآگاه ضربات مهلکی به خود وارد می‌کند.
از سویی نیز برخی سیاسیون فاسد مزید برعلت می‌شوند تا حیدرذبیحی با خلع سلاحی و بدنامی به مرز نابودی کشانده شود.
اما حیدر ذبیحی هرگز اسیر گل آلود کردن آب نمی‌شود، دست به تهمت و باتوم نمی برد، باوجود مظلوم واقع شدن حتی از خود دفاع هم نمی‌کند و هرگز در دام یک بادیگارد باتوم به دست بودن گرفتار نمی‌آید، بلکه در نهایت پای آرمان‌های خود می‌ایستد و در راه محافظت از همین جوانانی که از او فراری بودند و بادیگارد باتوم به دستش می‌خواندند، جان خود را فدا می‌کند در حالی که سیاسیون او را خلع سلاح کرده بودن و او مجبور بود بدون سلاح به محافظت از فرزندان ملت بایستد.
اما بادیگارد با وجود پایان تراژیک و غمبار یک فیلم سیاه و یا فیلمی محض گریه نیست بلکه فیلمی عبرت انگیز و از قضا بسیار امیدوارکننده است.
هرچند قالب منتقدین آخرین ساخته حاتمی کیا را اثری در ستایش از سرداران هشت سال دفاع مقدس خواندند اما حقیقت این است که بادیگارد فیلم بچه‌های دهه شصت و هفتاد و عصر بعد از وقایع سال 88 است.
فیلمی برای دفاع از ایثارگران جان برکف و بسیجیان واقعی در برابر آن دیگرانی که مانند سیاستمدار فاسد فیلم و مانند همه بادیگاردها، تنها مزدور هستند. هر چند که این پیام اصلی حاوی پیام های فرعی دیگری نیز هست.
در آخرین سکانس فیلم مشاهده می‌کنیم که حرکت دوربین داخل تونل در نهایت به روشنایی می‌رسد و بعد هم تیتراژ پایانی نمایان می‌شود.

رد سردار سلیمانی بر پرده سینما


حاتمی کیا از همه عناصر سینمایی برای پیشبرد روایت و پیامش استفاده می‌کند و این موضوع گذشته از این که نشان می‌دهد کارگردان تبریزی چقدر حرفه‌ای با سینما مواجه شده است تماشای فیلم را حتی برای مخاطب عام و مخاطبی که چندان موضعی در برابر آرمان های انقلاب ندارد هم جذاب می‌کند.
به طور اخص قصه قهرمان محور، فیلم نامه‌ای پر از تعلیق، بازی عالی پرویز پرستویی که سیمرغ بهترین بازیگر مرد را برای وی هدیه آورد، میزانسن‌های دقیق و خیره کننده، فیلمبرداری بی نظیر محمود کلاری و در نهایت ارجاعاتی که اثر به تحولات اخیر و روز ایران دارد سبب می‌شود که فیلم برای مخاطبان عام سینما اثری سرگرم کننده و قابل تامل باشد.
در این بین یکی از بهترین تمهیدات سینمایی که حاتمی کیا برای پیشبرد رایت خود انتخاب کرده است نوع گریم پرویز پرستویی در نقش حیدر ذبیحی است.


گریمی معنادار که برای دریافت آن نیاز به تاملات زیادی نداریم. «سردار قاسم سلیمانی» اولین چهره‌ای است که با تماشای پوستر فیلم و اولین سکانس ورود پرستویی به فیلم به ذهن مخاطبان متبادر می‌شود.
البته فیلم تماما در تکریم شخص سردار سلیمانی نیست، بلکه بخشی از فیلم در تکریم این شخصیت ارزشمند و کل آن در تکریم امثال قاسم سلیمانی، همت‌ها و باکری‌هایی است که در طول چهار دهه در نهایت گمنامی و رنجوری زیستند و نسل‌های سوم و چهارم انقلاب شاید با خواست برخی از «سیاسیون منفعت طلب» و «بادیگاردهای باتوم به دست» هرگز ندانستند که آنها کیستند، چه گفتند، چگونه جانثاری کردن و برای فردای این کشور از خداوند چه خواستند.
اما تنها تراژدی نمایان شده در فیلم «بادیگارد» اینجا بود که بسیاری از بچه های نسل سوم و چهارم انقلاب خواه، ناخواه «منفعت طلبان» و «باتوم به دستان» را بجای امثال حاج حیدر ذبیحی، چمران، باکری، همت، حاج قاسم و آن دیگران فهمیدند و یا اینگونه فهمانده شدند...
و این هم مصداقی از این تراژدی:
- چرا اینقدر دیر اومدی؟
حاج حیدر: مأموریت بودم
- شغلت چیه؟
حاج حیدر: تو حفاظتم
-نگهبانی؟
حاج حیدر: محافظم
-آهان پس بادیگاردی…
انتهای پیام/2002

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان