۱۹/رمضان/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۱/۱۰ جمعه

صبح قزوین مسئولین مراقب رفتار خود و اوضاع کشور باشند
کد خبر: ۱۱۸۹۸ تاریخ انتشار: // ساعت: : ↗ لینک کوتاه

گفت و گویی خواندنی با خانواده شهید عصمت نژاد؛

مسئولین مراقب رفتار خود و اوضاع کشور باشند

مهدی وامق عصمت نژاد در حین عملیات مرصاد با یورش منافقین غافلگیر می شوند، آن ها که در خرمنی پناه گرفته بودند؛ با حمله منافقین، زخمی شده به شهادت می رسند.

مسئولین مراقب رفتار خود و اوضاع کشور باشند

به گزارش صبح قزوین، برای اطلاع از روحیات شهید بزرگوار مهدی وامق عصمت نژاد به دیدار خانواده وی رفتیم.
مادر و خواهر این شهید بزرگوار در شهر محمدیه ساکن می باشند، در یک عصر دلنشین پای صحبت این  عزیزان نشستیم.

اشاره:

مهدی وامق عصمت نژاد، فرزند محمد، چهارمین فرزند خانواده در تاریخ 5.
12.
48  متولد شد.
 او که تا سال دوم راهنمایی تحصیل کرده بود؛ در سن 19 سالگی در عملیات مرصاد در 2/5/67  به شهادت رسید.
در منزل او را محمود می نامیدند.

Image (3)

Image

اولین مسئله ای که مادر شهید عصمت نژاد، درباره وی عنوان کرد، ایمان، رعایت حرام و حلال خدا و احترام به بزرگترها بود، وی از خصوصیات پسر شهیدش می گوید: بیشتر از سنش می فهمید، دوست و رفیق خوب بسیار داشت؛ با بزرگترها چون بزرگان و با کوچکترها مثل خودشان رفتار می کرد.
بسیار خانواده دوست بود.

این مادر شهید در ادامه  اظهار کرد : به همه کمک می کرد.
کمکش مالی نبود؛ ولی در کار مغازه به پدر و در کارِخانه کمک حال ما بود.
هر وقت مرخصی می آمد، مثل جوان های دیگر اهل گردش و کارهای دیگر نبود؛ به وردستی پدر می رفت و به برادران کوچکترش هم سفارش می کرد، پدر را در کار مغازه تنها نگذارند.
او پاک به دنیا آمد و به پاکان پیوست.

DSC01881

بادمجان سرخ شده و مرغ را با پوستش دوست داشت

مادر شهید در پاسخ به این سوال که مهدی از چه چیزی ناراحت می شد، تاکید کرد: خونسرد بود و زیاد از چیزی ناراحت نمی شد.
گاهی اوقات که پدرش از او دلگیر بود، کمی ناراحت می شد که آن هم زود از دلش بیرون می رفت.

وی خاطر نشان کرد: خیلی ساده لباس می پوشید؛ یک دست لباس داشت که هر جا می رفت همان را می پوشید.
عروسی و غیر عروسی برایش فرقی نداشت.
می گفت هر کسی من را دوست دارد؛ باید همین شکلی دوست داشته باشد.
از کنار دیوار رد می شد به هیچ کس نگاه نمی کرد سر به زیر بود، خیلی پاک بود.

این مادر رنج دیده اضافه کرد:  اعتراض نمی کرد که چرا فلان غذا را درست کردی یا آن غذای دیگر را نپختید هر چه آماده بود، می خورد.
اگر گرسنه اش بود هر چه در خانه پیدا می شد، می خورد؛ اگر نه بدون هیچ حرفی، می رفت می نشست.
بادمجان سرخ شده و مرغ را با پوستش دوست داشت.

Image (8)

   Image (9)

کارم را مدیون برادرم هستم

در ادامه خواهر شهید، اذعان کرد: کارم را مدیون برادرم هستم.
وقتی فهمید من در بهزیستی کار پیدا کرده ام، خوشحال شد.
قبل از شهادت مهدی، ما و چند نفر دیگر را، از زنجان برای گزینش و استخدام خواسته بودند؛ آن زمان پذیرش در سازمان ها آسانتر بود.
در همین حین خبر شهادت مهدی آمد و من دیگر به زنجان نرفتم.

وی ادامه داد: کسانی که برای گزینش رفتند؛ چند نفر قبول و چند نفر رد شدند.
وقتی پرسیدند فلانی کجاست، گفتند خبر شهادت برادرش را آوردند؛ او هم دیگر نتوانست بیاید.
آن ها هم به خاطر شهید شدن محمود و احترام به خون او مرا استخدام کردند و حکم آن بدون آنکه خودم بدانم به دستم رسید.

 DSC01882

این لقمه ها از گلوی ما پایین نمی رود

خواهر شهید از خاطراتش از شهید، می گوید: سرکار بند نمی شد.
پدرش ناراحت می شد که چرا هر جا می روی سرکار نمی مانی؟ می گفت، این لقمه ها از گلوی من پایین نمی رود.
زمانی شاگرد آب میوه فروشی شده بود، چند روز بعد از کار درآمد؛ وقتی از دلیلش پرسیدیم گفت آنجا آبمیوه دست مردم نمی دهند آب رنگ به خورد مردم می دهند؛ یا وقتی که شاگرد مکانیکی شده بود باز هم آن کار را رها کرد و گفت، مادر این ها به محض اینکه مشتری بدون ماشین پایش را از تعمیرگاه به بیرون می گذارد، قطعات اصلی ماشین را باز می کنند و قطعه قلابی را وصل می کنند.

Image (2)

 

علاقه شدیدی به فاطمه زهرا(سلام الله) داشت

مادر شهید محمود عصمت نژاد، ابراز داشت: یک روز به اتاق رفته دیدم، نوار مداحی گوش می دهد و به پهنای صورت اشک می ریزد.
وقتی به او گفتم چرا این قدر گریه می کنی، فقط با انگشت اشاره کرد؛ که حرفی نزنم و بنشینم.
گفت مادر، من می روم این دو  تا نوار حضرت علی اصغر و حضرت قاسم دست شما امانت؛ اگر برگشتم که از شما پس می گیرم وگرنه که از من به یادگار داشته باشید.

همچنین خواهر شهید یادآور شد: هیچ  گاه با ترش رویی و تندی برخورد نمی کرد.
شبی به پارک رفته بودیم، یک آهنگ گذاشتم گوش بدهیم.
مستقیم نگفت آبجی این چه کاری است که انجام می دهید، گفت: حیف شما نیست، نوار فاطمه زهرا(س) را گوش بدهید.
علاقه شدیدی به فاطمه زهرا(سلام الله) داشت.

وی ادادمه داد: خودشان هیئت راه انداخته بودند؛ در مغازه ای تازه کار گرفته بود؛ هفته ای80 تومان حقوق می گرفت، 20 تومانش را به دوستش (که الان داماد خانواده شده است) می داد؛ تا برای هیئت قند و چای بخرد و به علی گفته بود کسی نفهمد من پول می دهم.

گرد شهادت بر چهره اش نشسته بود

خواهر محمود، تشریح کرد: دوستی داشت که به جبهه رفت و شهید شد؛ از آن وقت حال او منقلب شد؛ به همین خاطر 6ماه زودتر برای سربازی رفت.
سرباز سپاه بود.
بعد از آموزشی و تقسیم به گیلان غرب، سر پل ذهاب اعزام شد.
از تقسیم تا شهادتش طولی نکشید.

وی عنوان کرد: در آخرین دیدار که پسر عمه ام محمود را دیده بود او که در این طور موارد زود متوجه می شد؛ به مادرش هشدار داده بود: این آخرین باری است که او را می بینی؛ گرد شهادت بر چهره اش نشسته است؛ پس مهدی را سیر ببین.
عمه پس از شهادت با ذکر این مطلب، می گوید آن روز من ناراحت شدم و با پسرم دعوا کردم؛ که برای چه چنین حرفی می زند، "خدا نکند"؛ ولی او متوجه شده بود.

پسرم را به دست خودم به قربانگاه فرستادم

خواهر شهید افزود: آخرین باری که می رفت خیلی منتظر ماشین می ماند؛ ولی ماشین پیدا نمی شود، ناچار برمی گردد.
پدر به این خیال که او از بازگشت به خدمت امتناع می کند، با او برمی رود تا او را برگرداند.
آنقدر منتظر می مانند؛ تا ماشین پیدا شود و مهدی می رود.

مادر محمود ادامه داد: او به همراه دو دوستِ هم محلی اش رضا محمدخانی و علی اکبر سلیمی که هر سه یک جا خدمت می کردند، ساعت پنج صبح دوم مرداد سال 67 مصادف با عید قربان به شهادت می رسد.
بعد از شهادت مهدی پدر می گوید من حاجی شدم پسرم را به دست خودم به قربانگاه فرستادم.
بعد از آن پدر حال خوشی نداشت تا با بیماری دیابت شب عید سال 77 از دنیا رفت.

Image (7)

نحوه شهادت

این مادر رنج دیده طریقه شهادت او را توضیح داد: بعد از پذیرش صلح توسط امام، یک بار به مرخصی آمد و برگشت.
در حین عملیات مرصاد با یورش منافقین غافلگیر می شوند.
آن ها که در خرمنی پناه گرفته بودند؛ با حمله منافقین، زخمی شده به شهادت می رسند.
مهدی که از ناحیه شکم و 2 پا تیر خورده بود؛ پس از چند روز که شهید را پیدا می کنند و جسد شهید را می آورند، چهره اش سیاه شده بود.

خواهر مهدی ابراز داشت: برای اینکه خانواده و مادر متوجه نشود، پاهای او را با باند به بدن وصل کرده بودند؛ که بعد داییِ مهدی می گوید که پاها قطع شده بود و به همین خاطر باندپیچی بوده است؛ که خانواده خیلی ناراحت نشوند.

Image (5)

دغدغه  مادر پس از شهادت فرزند چیست؟

مادر شهید در پاسخ به این سوال که چه مسئله ای باعث ناراحتی شما می شود، عنوان کرد: این همه شهید برای این انقلاب خون داده اند، مسئولین باید مراقب اعمال خود و احوال کشور باشند.

خواهر شهید هم در این رابطه تاکید کرد: بدحجابی واقعا زیاد و آزاردهنده شده است.
نگذارید خون شهدا پایمال شود.

مادر مهدی در پایان از اوضاع خود و دست و پنجه نرم کردن با زندگی می گوید: با توجه به این که بیش از  10 سال از مرگ همسرم می گذرد و او با شغل آزاد، بیمه ای هم نداشت؛ تا حقوقی برای بازماندگان وجود داشته باشد؛ تنها با حقوق مختصری که از بنیاد شهید می گیرم، زندگی را می گذرانم.

وی افزود: اکنون مدتی است که در پی دریافت وام برای تعمیر خانه هستم، ولی با این پیچ خم اداری هنوز موفق نشده ام.

 انتهای پیام/

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان