۱۵/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۵ چهارشنبه

صبح قزوین "انسان آرام‌پز"؛ دستپخت فرهنگ غرب
کد خبر: ۱۱۵۸۶۸ نویسنده: اعظم میرزایی تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۹/۲۱ ساعت: ۲۱:۴۵ ↗ لینک کوتاه

خوراک فرهنگی با طعمی بیگانه؛

"انسان آرام‌پز"؛ دستپخت فرهنگ غرب

زاویه دیدم که مناسب‌تر شد احساس کردم خون در رگ‌هایم خشک شده؛ پسری بیست واندی ساله به فاصله نیم متر از شیشه آرایشگاه مردانه روی صندلی نشسته بود و آرایشگر برایش بَند می‌انداخت؛ دقیقا با یک مصداق عینی و ملموس از" قورباغه آرام‌پز" روبرو شده بودم...

"انسان آرام‌پز"؛ دستپخت فرهنگ غرب
به گزارش خبرنگار صبح قزوین -اعظم میرزایی

سرش را به صندلی تکیه داده بود، لباس‌های چندان مناسبی هم نپوشیده بود، البته مناسب بودن از نظر هر کس تعریفی دارد اما هرچه قدر فکر کردم ظاهرش به فرهنگ و مذهب خاصی شبیه نبود.
زاویه دیدم که مناسب‌تر شد احساس کردم خون در رگ‌هایم خشک شده؛ پسری بیست واندی ساله به فاصله نیم متر از شیشه آرایشگاه مردانه روی صندلی نشسته بود و آرایشگر برایش بَند می‌انداخت؛ آن‌هم آرایشگاهی که در یکی از پر رفت و آمدترین خیابان‌های شهر قرار داشت.

برق از سرم پریده بود، با ظاهری که این روزها خیلی باب میل مُدگرایان نیست روبروی آرایشگاه مردانه خشکم زده بود؛ ابروهای برداشته و شلوارهایی با فاق روی زانو یا پیش‌ترها حتی بدون فاقش را هم تن خیلی‌هایشان دیده بودم اما واقعا این یکی دیگر نوبر بود، به نوبه خودش نمادی شده بود از تهاجم فرهنگی مجسم!

خیلی حواسم به اطرافم نبود، سرم را که برگرداندم پیرمردی خمیده با تعجب نگاهم می‌کرد؛ فکر می‌کنم آن چند ثانیه حتی نفس هم نکشیده بودم چه برسد به اینکه متوجه حضور او شده باشم، با خنده گفت: <<دخترم زشته چرا خشکت زده؟>> با سر اشاره‌ای به صحنه‌ای که دیده بودم کردم و گفتم: << به نظر شما عجیب نیست؟>> چندباری دستش را به سرش کشید و گفت :<< بیا تا برات بگم، این مغازه اسباب بازی فروشی رو می‌بینی؟ مغازه نوه‌مه، حوصله‌م که خونه سر میره مثلا میام کمکش، ولله دخترم واسه من دیگه عادی شده >>.

دامادهای نوظهور
صندلی تاشوی جلوی مغازه را برداشت و نشست کنار در، دم‌پای شلوارش را کمی تکاند و گفت: <<روزای اول که میومدم پیش نوه‌م با همسایه‌ها آشنا نبودم سرم به کار خودم گرم بود، یه روز ظهر موقع برگشتن از مسجد دیدم که یه ماشین عروس کنار همین آرایشگاه پارک کرد و داماد رفت داخل، نزدیکای نماز مغرب حاضر شدم که دوباره برم مسجد، ماشین عروس هنوز جلوی در آرایشگاه بود، کنجکاو شدم، داخل آرایشگاه رو که نگاه کردم همین حال و روز الان تورو داشتم، کسی که روی صندلی نشسته بود شبیه هیچ کدوم از داماهایی که توی این شصت سال عمری که از خدا گرفتم دیده بودم، نبود>>.

دستش را زد زیر چانه‌اش تا حرفایش را ادامه دهد که زن و مردی وارد مغازه شدند و مجبور شد برود و به قول خودش مشتری‌هایش را راه بیاندازد؛ به من هم اشاره کرد که منتظرش بمانم تا برگردد.
تمام توجه‌‌ام به مغازه کناری بود، تقریبا اکثر کسانی که وارد آرایشگاه می‌شدند بیشتر از 30 سال سن نداشتند؛ جالب‌تر از همه این بود که روی درب مغازه نوشته بود: "لطفا برای تعیین وقت با شماره‌های زیر تماس بگیرید".

پیرمرد اسباب بازی فروش بعد از رفتن مشتری‌هایش تعارف کرد که به داخل مغازه‌اش بروم، قبول کردم و روی صندلی پلاستکی زردی که گوشه مغازه بود نشستم، پیرمرد هم پشت دخل نشسته بود و دفتر فروش را تکمیل می‌کرد؛ کارش که تمام شد پرسیدم: << حاج آقا مگه این آرایشگاه خیلی مشتری داری؟>> خنده‌ای معنادار گوشه لبانش نشست و گفت: << آره دخترم پول پارو میکنن>> بعد انگار که خاطره‌ای خنده‌دار به یادش آمده باشد بلند بلند شروع به خندیدن کرد، خیلی تعجب کرده بودم، خنده‌هایش که تمام شد گفت: << ببخشید دخترجان یاد جوونی‌های خود افتادم، یادمه اون قدیما اگه نزدیکای عید یا مراسم عروسی اقوام می‌شد پدرمون من و برادرامو می‌نشوند تو حیاط و به نوبت موهامونو کوتاه می‌کرد، اونم چه کوتاه کردنی یه کاسه رو برعکس میذاشت رو سرمون و دور موهامونو قیچی می‌کرد بعدشم با ی سر زخمی حاضر می‌شدیم برای مهمونی رفتن>>.

دهه‌های قَرنی
ازش پرسیدم: << حاج‌آقا بین اقوام و آشناهاتون جوونایی که تیپ‌های این شکلی داشته باشن دارین؟>> گفت: <<راستش چند سال پیش همین نوه‌ام که میام کمکش ابروهاشو یه کم برمی‌داشت بنده خدا عروسم خیلی غصه می‌خورد پسرمم که ماموریت بود، یه شلوارایی می‌پوشید که چند متر ازش زنجیر آویزون بود و اصلا فاق نداشت که بتونه راحت سر سفره بشینه، باهاش که حرف می‌زدیم می‌گفت الان مده همه اینجوری‌ان تا اینکه باباش اومد و دستشو بند کسب و کار کرد و خدارو شکر دیگه دست به ابروهاش نمیزنه یعنی اصلا وقتشو نداره اما الان این پسرایی که میان این آرایشگاه کناری ما کِرِم میزنن، بند میندازن، به لباشونم مثل خانوما ماتیک میزنن و با اون قیافه با افتخار میرن تو کوچه و خیابون>>.

پیرمرد سرش را تکانی داد، آهی کشید و فلاسک چای را از زیر پیشخوان مغازه بیرون آورد تا برایم چای بریزد اما به اندازه کافی دیرم شده بود، بابت صحبت‌های جالب‌اش تشکر کردم و از مغازه بیرون آمدم.

قوباغه آرام‌پز

با صحبت‌هایی که شنیده بودم و چیزهایی که دیده بودم مدام به "قورباغه آرام‌پز" فکر می‌کردم، چند روز گذشته با یکی از دوستانم به صورت مفصل راجع به آن صحبت کرده بودیم و به نظرم حالا با یک مصداق عینی و ملموس از" قورباغه آرام‌پز" روبرو شده بودم.

"قورباغه آرام‌پز"اصطلاحي است در روانشناسي؛ قورباغه موجودي است كه سيستم عصبی مرکزی‌اش ارتباط مستقیمی با لایه‌های درمیک و اپیدرمیک دارد و سطح پوست‌اش نسبت به حرارت بسیار حساس است.

اگر قورباغه را روی سطحی داغ رها کنید به محض احساس حرارت از آن سطح می پَرد اما اگر همین قورباغه را درون قابلمه آب سردی قرار دهید و سپس آن را روی گاز بگذارید و حرارت را سانتیگراد به سانتیگراد بالا ببرید تغییرات حرارتی را به علت اینکه موجودی دوزیست است به عنون دمای ثابت محیط فرض می کند و عکس العملی نشان نمی‌دهد.

فرهنگ فلج شده
زمانی که دما روی ۵۳.۵ درجه می‌رسد قورباغه بخت برگشته تازه متوجه اتفاقی که در حال رخ دادن است می‌شود که دیگر هیچ فایده‌ای ندارد و فلج شده است و فقط سرش تکان می‌خورد؛ انگار که حسرت گذشته را می‌خورد...

هیچ انحرافی به یک باره صورت نمی گیرد وانحرافات همواره درجه به درجه زیاد می‌شوند و شاید جایی متوجه شویم که دیگر دیر شده باشد.

نیاز به توجه و مقبولیت احساسی است که در نهاد همه انسان‌ها وجود دارد پرواندن این حس با روش‌هایی که تطابقی با فرهنگ و ذات هرانسانی به عنوان زن و مرد ندارد راهی جز تباهی و پوچی نخواهد داشت.

به گفته برخی کارشناسان، فارغ از ملیت و فرهنگ اکثر زنان به صورت ذاتی مردانی با خصوصیاتی مردانه و مردان نیز زنانی با ویژگی‌های زنانه را می‌پسندد اما امروزه جایگاه بسیاری از این نیازها و توجهات به دلایل مختلف و تزریق تدریجی فرهنگی ناشناخته عوض شده است.

انسان آرام‌پز
با تمام این تفاسیر تقریبا به این نتیجه رسیده بودم که عدم اعتماد به نفس یا شناخت ناکافی و ناصحیح هر فرد از خودش می‌تواند اولین جرقه‌های تبدیل شدنش به یک "انسان آرام‌پز" را بزند؛ برای اطمینان موضوع را با یکی از روانشناسان با تجربه در میان گذاشتم.

خانم صادق‌پور معتقد است اعتماد به نفس یعنی باور داشتن توانایی های خود ، یعنی اینکه فرد ایمان دارد که از توانایی‌های زیادی برخوردار است و در صورت لزوم می‌تواند از آنها استفاده کند.
اعتماد به نفس همان منبع قوی انرژی در درون هر انسانی است که می‌تواند موتوری محرک برای پیشرفت و رسیدن به اهدافش باشد.

خانم صادق‌پور می‌گوید: راهکارهای زیادی برای تقویت این حس وجود دارد اما رسیدن به عزت نفس در مراحل بالاتر می‌تواند کمک کننده‌تر باشد.

به گفته وی عزت نفس عبارت است از احساس ارزشمندی درونی و احترام گذاشتن به خویشتن و ارتباط صادقانه با خود و حقیقت گویی و سازگاری با جهان هستی؛ به طور کلی امنیت معنوی و تفاهم با آنچه که هستیم یعنی داشتن عزت نفس.

جلب توجه از باب تحسین یا تعجب!
نبود اعتماد به نفس و عزت نفس در افراد می‌تواند صدمات جبران ناپذیری را به بدنه جامعه وارد کند چراکه هر جامعه به دست نیروی انسانی‌ای اداره می‌شود که آینده آن را می‌سازد.
برخی کارشناسان معتقدند انسان‌هایی که فاقد این دو حس درونی هستند سعی می‌کنند با تغییر ظاهر و توجه بیش از اندازه به چهره، نوع پوشش و ... حسی کاذب را در خود ایجاد کنند که مورد قبول و توجه دیگران قرار بگیرند، تاجایی که هر کس سعی می‌کند در عجیب‌تر بودن از دیگری پیشی گرفته تا بیشتر مورد توجه قرار بگیرد؛ حال آنکه این توجه از سر تعجب باشد یا تحسین چندان هم فرقی ندارد!

به گفته خانم صادق‌پور در بسیاری از موارد این افراد تصویر جذابی از چهره خود ندارند و نگران طرد شدن از سوی خانواده و دوستانشان هستند.

بیشتر رفتارهای افراد ریشه روانی دارد و تغییر ظاهر مردان با آرایش زنانه نیز قطعا ریشه‌هایی روانی متعددی دارد که منشا بیشتر آن‌ها نیاز به جلب توجه ناشی از کمبود اعتماد به نفس می‌باشد.

در ناهنجاری‌های "خودشیفتگی" و "خودنمایشی" افراد سعی می‌کنند با پوشیدن لباس‌های عجیب و استفاده غیر طبیعی از لوازم آرایشی تمامی اجزای صورت خود را به گونه‌ای دیگر نشان دهند تا توجه دیگران به ویژه جنس مخالف را به خود جلب نمایند درنتیجه رابطه معنا داری میان آرایش کردن مردان و کمبود اعتماد به نفس وجود دارد.

اشتباه مردان
برخی مردان فکر می کنند که هرچه در زیبایی به زنان شبیه‌تر باشند بهتر می توانند جنس مخالف را جذب کنند اما با تحقیقاتی که انجام شده درصد بسیار زیادی از دختران از این گونه مردان متنفرند؛ زن‌ها مردان مقتدر را بیشتر از مردانی که فانتزی هستند و خودشان را شبیه دختران می‌کنند دوست دارند.

البته ناگفته نماند که پسران بعد از سن ۷ سالگی بیشتر الگوهای جنسیتی و رفتاری را از پدرشان می‌آموزند اما زمانی که به دلایل مختلف ارتباط بین پدر و پسر کاهش می‌یابد الگوهای مادری جایگزین الگوهای پدری می‌شود بنابراین پسران در برابر الگوهای زنانه قرار می‌گیرند و به الگوهای جنسیتی زنانه گرایش پیدا می‌کنند.

دامنه کمال‌جویی و زیبایی به اندازه‌ای وسیع است که انسان می‌تواند به صورت شرعی ،عرفی و قانونی بر روی ظاهر خود تغییر ایجاد نماید که این تغییر می‌تواند طبق هنجارهای جامعه باشد.

خانم صادق‌پور می‌گوید تقویت باورهای دینی در خانواده و وجود والدینی که الگویی صحیح از این عقاید هستند می‌تواند بهترین راهکار برای مقابله با فرهنگی باشد که در بسیاری از موارد مورد قبول و تایید مردمان بسیاری از همین کشورهایی که مروج آن هستند نیست.

رسانه‌ها پیچیده‌ترین ابزار برای رساندن مفاهیم در جوامع می‌باشد و رسانه‌های غربی به تدریج فرهنگ و افکار خود را به جوامع تزریق می‌نمایند؛ گرایش مردان به آرایش کردن یکی از انواع این معضلات می‌باشد و هدف اصلی رسانه‌های غربی تسلط بر افکار عمومی جوانان است که باعث فروپاشی هویت جوانان و رغبت آنان به فرهنگ های نامعقول و نامتعارف می‌باشد.

خلاصه کلام
در یک جمله می‌توانم بگویم توجه ویژه به خوراک فرهنگی مردم در عصر ارتباطات و هجوم اطلاعات می‌تواند جامعه را از آرام‌پز شدن در دیگ فرهنگی غرب نجات دهد.

انتهای پیام/9003


دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان