تمرکزگرایی در قزوین تکثیر بحران تهران زدگی است
تمرکزگرایی چیست و چه پیامدهایی دارد؟
تمرکزگرایی به معنای انحصار حداکثری مواهب، امکانات و هویت ملی در قالب یک شهر که معمولا پایتخت کشورها است، یکی از خطرناک¬ترین و مخرب¬ترین مصادیق نابرابریهای اجتماعی محسوب می شود که می تواند در صورت استمرار به شکل گیری و بعدها به عمق یافتن بسیاری از تبعیض ها و بحران¬های پیچیده و چندلایه در جغرافیای زیستی و درون مرزی کشورها منتهی شود.
بر همین اساس می توان تمرکزگرایی در پایتخت کشورهای جهان سوم را یکی از نسخه های بسیار موثری دانست که در جهت تخریب ظرفیت ها و همیشه عقب نگاه داشتن آنها، توسط قدرت های جهانی تجویز می شود - البته نمی توان از نقش های مخرب داخلی نیز غفلت کرد- در حالی که این قدرت ها خود طی رویکردی کاملا عاقلانه و توسعه مدار اقدام به تقسیم و تکثیر وظایف، کارکردها و هویت های منطقه ای در قالب یک کلیت واحد کرده اند.
در عوض تا توانسته اند برای کشورهای جهان سومی یا نسخه تمرکزگرایی تجوز کرده اند، مانند عراق در زمان صدام حسین که پس از سالها تمرکزگرایی افراطی و سنی سازی پایتخت، امروز در جای جای این کشور شرایط گریز و نفرت از مرکز ایجاد شده است و یا اینکه به تشویق و تحسین تمرکزگرایان پرداخته اند که نمونه بارز این مورد ایران زمان پهلوی است که طی آن تمام کشور سرکوب و منحصردر یوغ تهران زدگی شد.
از جمله نمونه عینی این دو رویکرد عاقلانه- استعماری و خام دستانه- تجویزی در کشورهای پیشرفته و در حال توسعه در بُعد فرهنگ جشنواره فیلم کن است که به عنوان مهم ترین رویداد سینمای هنری دنیا، دهه های متمادی است که در روستایی دورافتاده در کشور فرانسه برگزار می شود در حالی که بسیاری از استان ها و ایالت ها در دیگر کشور ارزش همان یک روستای دورافتاده را هم برای پایتخت های خود ندارند.
این مقایسه را می توان فراتر از بعد فرهنگی به ابعاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز تسری داد.
تهران زدگی میراث دیکتاتوری پهلوی
تمرکزگرایی و یا به تعبیری تهران زدگی در ایران با تشویق کشورهای اروپایی، وجود برخی انگیزه های داخلی مبنی بر منکوب کردن سایر نواحی ایران و البته الگوبرداری از آلمان نازیستی پیاده شد.
در این میان پیاده سازی این رویکرد توسط رضاخان آغاز شد و با شدت جنون واری توسط فرزند وی محمدرضا پی گیری شد تا در نهایت تهران زدگی و تمرکزگرایی به حدی در روح، فرهنگ و ساختار بوروکراتیک ایران و ایرانی رسوخ کرد که می توان گفت دههای متمادی است که استان های ایران در برابر تهران تبدیل به هیچ مطلق شده اند.
البته نمونه استثنای استان اصفهان هم بیش تر به ساختار پیچیده لابی سازی در این استان بازمی گردد و هرگز نشان از روی خوش تهران به سایر نواحی ایران نداشته و ندارد.
در این بین سر استان قزوین نیز از این نمد تباهی بی کلاه نمانده است چنانکه به یمن مجاورت در تهران بجای برخورداری از امکانات رفاهی پایخت چون مترو، سرمایه گذار، پزشک متخصص و استاد دانشگاه، میزبان صنایعی آلوده و ورشکسته ای است که خارج از شعاع 120 کیلومتری تهران، سرطان و تعدیل را برای مردم قزوین به ارمغان آورده اند و یا از آن فراتر لهجه تهران و پرستیژ پایتخت وارد می شود و زبان ترکی، تاتی و اصالت کهن قزوین خارج.
معضل تمرکزگرایی و تهران زدگی یکی از جدی ترین بحرانهای کشورمان است و مجال پرداختن به آن محدود به هیچ حدی نیست اما این معضل زمانی بحرانی تر میشود که ما با تکثیر این پدیده در هر استان و به ویژه قزوین مواجه باشیم.
به گونه ای که عملا شاهد شکل گیری الگویی کوچک از مدل تهران و استانهای ایران در مرکز استان و شهرستانهای قزوین هستیم.
این مرکز استان زدگی در ابعادی چون تخصیص نیافتن همان بودجههای حداقلی استانی به شهرستانها، لحاظ نکردن هویتهای فرهنگی و اجتماعی شهرستانها در تعریف هویت استان، انحصار سرمایه گذاری و برنامههای توسعه مدار در مرکز استان و مصادیقی از این دست جلوه گر میشود.
به ویژه آنکه شهرستانها و شهرهایی مانند بوئین زهرا، تاکستان، الوند، آبیک، آوج، محمدیه، اقبالیه تا شهرهای کوچک تر و البته روستای استان هر یک هویت و ظرفیتهای اقتصادی و به ویژه اجتماعی و فرهنگی همسان قزوین دارند اما آنچه که طی 20 سالی که از استان شدن قزوین میگذرد، روی داده عملا برخلاف این قاعده بوده است.
چنانکه فی المثل هیچ یک از شهرستانهای استان دارای سینما، سالن تمرین تئاتر، برنامه نمایشگاه سالانه کتاب، کتابخانه مرکزی و مرجع، مراکز تفریحی شاخص استانی نیستند.
همچنین پرداختن به فرهنگ شهرهایی مانند بوئین زهرا، آوج و تاکستان با پیشینه تمدنی غنی که از آن برخوردار بودند جایگاه درخوری در دستگاهها و نهادهای مرکز استان مانند صداوسیمای قزوین، اداره ارشاد و امثالهم ندارد.
در بُعد رفاهی، درمانی و آموزشی نیز سطح امکانات همه استان بسیار پایین تر از قزوین است در حالی که 70 درصد جمعیت قزوین بیرون از مرکز استان سکونت دارند و از نظر برخورداری از ثروتهای طبیعی نیز غالب معادن، جنگل ها و مراکز صنعتی بیرون از حیطه شهر و شهرستان قزوین است.
شهرستانهای قزوین از سوی مرکز استان پس زده میشوند
در این بین هیچ کس پاسخگوی این وضعیت دردناک شهرستانهای استان و تمرکزگرایی افراطی در شهر قزوین نیست از آن فراتر بسیاری از المانهای فرهنگی شهرستانهای قزوین با این بهانه که «قزوینی نیست» از سوی مرکز استان با نوعی رهاشدگی مواجه هستند.
با این حال در موسم انتخاب فرماندار، شهردار و بخشدار و حتی دهدار، دهها نفر در مرکز استان داعیه مالکیت شهرستانهای استان را دارند اما در بخش تمرکز و محرومیت زدایی و تخصیص اعتبارات به شهرستانهای محروم استان هیچ فردی در قزوین پاسخگو نیست، چنانکه گویی این شهرستانها از اساس متعلق به استان دیگری هستند.
در حالی که تفاوت یک مدیر در جمهوری اسلامی و رژیم پهلوی نه در شعار است و نه در تظاهر بلکه در میزان پایبندی عملی به آرمانهای رهبری، امام و انقلاب است که این تفاوتها جلوه گر می شود.
بر همین اساس نگاه توسعه محور به همه نقاط استان و کشور از جمله اصلی ترین خصیصههای انقلاب و دغدغههای امام و رهبری معظم انقلاب است که البته تاکنون پایندیهای لازم در این حیطه از سوی قزوین مشاهده نشده است.
از سویی نیز نوع مدیریت تمرکزگرا چه در بعد ملی و چه در بعد استانی یادگار شوم رژیم پهلوی در مدیریت کشور است.
بنابراین پس از گذشت دو دهه از استان شدن قزوین این دو معیار، محک خوبی برای داوری مسئولان استان قزوین در تلاش آنها برای توسعه شهرستانها و تمرکززدایی از استان است.
"علی تقوایی"
انتهای پیام/2002
دیدگاه ها