۱۶/شوّال/۱۴۴۵

-

۱۴۰۳/۰۲/۰۶ پنجشنبه

صبح قزوین کتاب "دختر شینا" در تالار قلم قزوین نقد و بررسی شد
کد خبر: ۱۰۸۲۰۲ تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۷/۵ ساعت: ۲۱:۴۵ ↗ لینک کوتاه

به مناسبت هفته دفاع مقدس؛

کتاب "دختر شینا" در تالار قلم قزوین نقد و بررسی شد

جلسه نقد و بررسی کتاب «دختر شینا» با حضور "بهناز ضرابی‌زاده" نویسنده این اثر به مناسبت هفته دفاع مقدس در تالار قلم قزوین برگزار شد .

 کتاب "دختر شینا" در تالار قلم قزوین نقد و بررسی شد
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر صبح قزوین ، جلسه نقد و بررسی کتاب «دختر شینا» با حضور "بهناز ضرابی‌زاده" نویسنده این اثر به مناسبت هفته دفاع مقدس در تالار قلم کتابخانه عمومی امام خمینی(ره) قزوین برگزار شد .
در این جلسه مهدی رمضانی مدیرکل کتابخانه‌های استان، فاطمه بیگم سیدی مدیرکل امور بانوان و خانواده استانداری قزوین و علاقه‌مندان به حوزه ادبیات پایداری حضور داشتند.
کتاب «دختر شینا» داستان زندگی قدم خیر محمدی کنعان، همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر است که انتشارات سوره مهر برای نخستین بار آن را در سال 1391 در2500 نسخه منتشر کرد که تاکنون بیست و چهار مرتبه به چاپ رسیده است. " بهناز ضرابی زاده" کار مصاحبه و تدوین این کتاب را انجام داده است.
دختر شینا داستانی است از 24 سال زندگی صاحب خاطرات در کنار سردار ستار ابراهیمی هژیر. این کتاب از 19 فصل تشکیل شده و از روایت کودکی قدم خیر محمدی آغاز می شود، از زمانی که نامش را به خاطر قدم خوشی که داشت «قدم خیر» گذاشتند. نویسنده که خودش هم یک زن است قدم به قدم وارد زندگی قدم خیر می شود، نحوه ازدواج او با سردار ابراهیمی را روایت می کند و همدم شبهای تنهایی این زن و فرزندانش می شود. شب هایی که قدم خیر و بچه های قدو نیم قدش وضعیت قرمز را تجربه می کردند و پدر در مناطق جنگی مشغول دفاع در برابر دشمن بود.
این کتاب که برگزیده شانزدهمین جشنواره کتاب سال دفاع مقدس شده است، یکی از هزاران روایت ناگفته همسران شهدا است؛ همسرانی که با تمام وجود تلاش کردند تا ضمن حفظ کانون خانواده خود، پشتیبان و مایه دلگرمی همسرانشان باشند. در بخش‌های پایانی این اثر می‌خوانیم:«... کمی بعد با پنج بچه قد و نیم‌قد نشسته بودم سرخاکش باورم نمی‌شد صمد آن زیر باشد؛ زیر یک خروار خاک. هر کاری کردم بگذارند کمی کنارش بنشینم. نگذاشتند. دستم را گرفتند و سوار ماشین کردند. وقتی برگشتیم، خانه پر از مهمان بود. دوستانش می‌آمدند. از خاطراتشان با صمد می‌گفتند. هیچکس را نمی‌دیدم هیچ صدایی نمی‌شنیدم. باورم نمی‌شد صمد من آن کسی باشد که آن‌ها می‌گفتند. دلم می‌خواست سریعتر همه بروند. خانه خالی بشود. من بمانم و بچه‌ها. مهدی را بغل کنم. زهرا را ببوسم. موهای خدیجه را ببافم. معصومه را روی پاهایم بنشانم. در گوش سمیه لالایی بخوانم. بچه هایم را بو کنم. آن‌ها بوی صمد را می‌دادند. هر کدامشان نشانی از صمد توی صورتشان داشتند. همه رفتند تنها شدم. تنها ماندم. تنها ماندیم. مهدی سه ساله مرد خانه ما شد ...»
انتهای پیام/7003






منبع: روابط عمومی کتابخانه های عمومی استان قزوین

دیدگاه ها

اخبار استان قزوین
اخبار ایران و جهان